غلام(فرزند رضا و فرخی) و حسینعلی فرزند شیرمرد

در باب غلام فرزند رضا و حسینعلی پسر شیرمرد

غلام فرزند رضا و فرخی ریاست بخش بزرگی از طایفه میرزاوند و حتی عده ای از قلاوندها را بدست داشت و حسینعلی پسر شیرمرد هم ریاست بخش دیگر را عهده دار بود غلام فرزند بزرگ در بین نوادگان میرزا در آن موقع بود و اما بعدها غلام به خاطر سن بالا و پیری ریاست کل طایفه را به حسینعلی فرزند شیرمرد پسر عمویش که آدم جوان تر و زیرک و توانایی بود واگذار کرد حسینعلی فرزند شیرمرد در دورانش ریاست طایفه میرزاوند و حتی بخش وسیعی از طایفه قلاوند را بدست داشت و طبق روایت ریش سفیدان میگن که حسین خان ساکی رییس طایفه ساکی را به قتل رسانده دوران ریاست حسینعلی شیرمرد و حسین خان ساکی طبق برآوردهایم در اوایل دوران قاجاریه دوران آقامحمدخان قاجار بوده.(حسینعلی پسر شیرمرد از نزدیک ترین افراد به حسین خان ساکی بود و به دلیل اختلاف که بینشان به وجود آمده بود نقشه قتل او را طرح ریزی و اجرا کرد)

حسین خان ساکی والی لُرستان بود و تا دوران او لرستان از حیطه والی ایلام مجزا بود غلام و حسینعلی در دورانی که بزرگ-باش آغا و تتر که بعدها فرزندانش در دوران اواخر قاجاریه و دوران رضاشاه پهلوی ریاست طایفه قلاوند را بدست گرفتن می زیستند و طبق روایت همین بزرگ-باش آغا-تتر-شاه نظر و کیخا فرزندان قاسم آدم های بسیار سرشناس نبودن و کدخدای طایفه قلاوند نیز نبودند و کدخدای قلاوندها که همینها و عده ای دیگر بودند در دوران آنها بدست یک نفر دیگر به اسم صادی فرزند مرادی بود.

حسین خان ساکی قصد داشت که تمام لرستان و خرم آباد را به زیر سیطره خودش دربیاورد و حتی با والی ایلام ابوقداره بر سر این موضوع نزاع و اختلاف داشت روایت است موقع کشته شدن حسین خان ساکی او این شعر را سرائید:

حسینعلی شیرمرد صادی مرادی              دست بکش بالا سرم اَر وا مه داری

                                            دست بکش بالا سرم دِ اِیچه وِرِسم            بَنِمت دِ ترازی سیت زَر بریزم

طبق روایت بعد به قتل رسیدن حسین خان ساکی، حسینعلی فرزند شیرمرد سر او را برید و در توبره گذاشت و به یک نفر که طبق روایت اَبلی هوشمند گفت از طافی ها بود داد که برای ابوقداره والی ایلام ببرد.

بعد مرگ حسین خان دوباره لُرستان توسط والی ایلام اداره می شد و والی از طرف دولت قاجار مالیات از مردم می گرفت و به دولت می داد. 

روایت کردن که همین حسین خان ساکی یک سگی داشت که بسیار آن سگ رو دوست داشت در یک روز آن سگ می میرد و تا دو سه روز مجلس عزا برای سگ برگذار کرده بود و دستور داده بود هر که به مجلس عزا می آید باید بانگ و شیون سر دهد. 

روایت است والی ایلام و لرستان ابوقدره که آن دوران منتصب دولت قاجاریه بود با اردی و تفنگچی هایش به بخش الوار گرمسیر آمده بود و گفت غلام کدخدا کجاست و غلام به پیش ابوقداره آمد گفت مالیات طوایف میرزاوند و قلاوند را واسم چطوری حساب می کنی و او گفت از هر خانوار چهل چهل گرفته شود یعنی از هر نفر چهل خواهم گرفت یک نفر گفت حسینعلی پسر شیرمرد جوان تر و داناتر در این زمینه و حسینعلی پسر شیرمرد به پیش والی آمد گفت به میزان ثروت و درآمد هر خانوار از آنها مالیات گرفته شود از خانوارهای فقیر کمتر از بقیه گرفته شود.

روایت است همین حسین خان ساکی دختر میرعالی که پدربزرگ همین طایفه میرعالی منگره است را گرفت و به عقد خود در آورد شب اول عروسی او را به حجله برد و میگن دختر باکره نبود و بکارت نداشت روز بعد حسین خان ساکی کدخدایان طوایف و میرعالی را دعوت کرده و دختر میرعالی را لخت کرده و در جلوی جمع به همه نشان می دهد تا حیثیت او را به باد دهد و به همه بفهماند که او باکره نبوده