تصویر عبدالحسین پدرم از جانبازان و رزمنده های دوران جنگ ایران و عراق


پدرم عبدالحسین متولد 1321ه.ش جانباز 15 درصد و حضور داوطلبانه در جبهه به مدت 36 ماه در فاو عراق

پدرم از دانش تاریخی بسیاری راجع به تاریخ اقوام میرزاوند و غیره در دوران گذشته برخوردار است که از افراد مطلع و آگاه از تاریخ گذشته که در قید حیات نیستند به او رسیده هر چند در حد دو کلاس نهضت بیشتر سواد نداره اما به راحتی کتاب ها رو میتونه مطالعه کنه اگه اون موقع میتونست درس بخونه بسیار پیشرفت داشته بود پدرم در سن 14 سالگی پدرش صیدجعفر را از دست داد در سال 1335 ه.ش پدرش فوت کرد و خودش سرپرستی خواهران و برادرش که از او کوچکتر بودند را به عهده گرفت و برا این نتونست درس بخونه البته در آن دوران در ناحیه بخش الوار تا دزفول انگشت شمار اهل درس خوندن بودند.

درویش میرزاوند شوهر خواهرش با او هم سن است او درس خواند و تا فوق دیپلم عمران مدرک گرفت و کارمند فرمانداری شهرستان اندیمشک و بازنشسته فرمانداری است.



کارت عضویت پدرم در نیروی پایداری دوران پهلوی در این کارت تاریخ تولد پدرم اشتباه است در واقع آن موقع شناسنامه را کوچک گرفته بود 14 سال کوچکتر از سن واقعیش که متولد سال 1321 ه.ش است.

پدرم در سال های 52 و 53 به خاطر حمل اسلحه و تفنگ یک سال در زندان خرم آباد-6 ماه در زندان بروجرد و 6 ماه نیز در زندان کرمانشاه بود و یک سال نیز مورد عفو قرار گرفت آن موقع دولت پهلوی برای حمل سلاح و تفنگ سخت گیری های بسیاری داشت پدرم گفت در اول بهم گفتند اگر می خواهی برای سپری کردن دوران زندانیت تو را به زندان قزلحصار تهران می بریم و آنجا در زندان کار کن و اما او قبول نکرد آن تفنگ و اسلحه متعلق به پدرم نبود و در واقع متعلق به عموزاده اش مرحوم حاسی(رسول) میرزاوند بود که پدرم اونو در خانه گذاشته بود پدرم و مرحوم حاسی میرزاوند علاوه به اینکه پسرعمو بودند رابطه بسیار نزدیک و دوستانه داشتند و در جوانی هم قطار بودند.

پدرم با رژیم پهلوی مخالف نبود و دلیل دستگیرش هم مخالفت با رژیم شاه نبود که دستگیر شد فقط بخاطر نگهداری اسلحه بود پدرم در اون موقع سال 1351 ه.ش 30 سال سن داشت پدرم گفت وقتی که میخواستن منو از زندان بروجرد به زندان کرمانشاه منتقل کنند منو دو سه نفر دیگر را روی یک نیسان جنگی قرار دادند که مسلسل و رگبار نظامی و جنگی روی آن بود و چندین مامور نظامی دوران پهلوی نیز سوار بر اون نیسان ما رو تا زندان کرمانشاه مشایعت کردند.

بعد از آزادی از زندان به خاطر مسائل امنیتی به عضویت نیروی پایداری درآمد نیروی پایداری یک نهاد زیرمجموعه ارتش بود و چیزی سوای از ساواک بود و این نیرو نیرویی بود که اگر یک دولت خارجی قصد تهاجم به ایران را داشت آنها را به میدان نبرد می فرستادند در 5 ماه فقط دوره چریکی به اونها می آموختند پدرم گفت اینقدر دوره های چریکی و نظامیشون سخت بوده که بعضی ها پا به فرار می گذاشتند از ناتوانی و شدت دوره های سخت آموزش چریکی از نیرو فرار کرده و خارج می شدند و ماهیانه به پول امروز ماهیانه 6 میلیون تومن دستمزد به او می دادند پدرم گفت حتی به ماها وام تعاونی و خورد و خوراک هم این ارتش میداد.

کارت سابقه جبهه داوطلبانه پدرم در فاو عراق به مدت 36 ماه و 19 روز در اینجا تاریخ تولد پدرم در این کارت اشتباه درج شده و در واقع او متولد 1321ه.ش است.

 برگه مجروحیت و زخمی شدن پدرم در پایگاه هوایی وحدتی در سایت دز که سال 62 مجروح گردید از طرف بنیاد جانبازان و امور مجروحین شهر کرج و از طرف بیمارستان آیت الله مدنی شهر کرج که پدرم در موقع مجروحیت در آنجا بستری بود و درصدش رو به ناحق پایین زدند این صورت جلسه سانحه کمتر از 30 درصد جانبازی نباید براش ثبت می کردند.

بنیاد شهید و امور ایثارگران و سپاه پاسداران هیچ حقوق و دستمزدی به پدرم نمیده اونهاییکه حتی مشخص نیست چطور مجروح شدند و برگه ای دال به مجروحیت ندارند و رزمندگی ندارند با پارتی 25 تا 30 درصد جانبازی واسشون ردیف می کنند و دستمزد بالا انواع امتیازها را به خودشان و فرزندانشان میدهند دستمزد ماهیانه از بنیاد شهید و امور جانبازان می گیرند از سپاه پاسداران می گیرند پدرم 30 سال سابقه پرداخت بیمه داره و بازنشسته است اما کمترین حقوق بازنشستگی رو بهش میدن 6 میلیون تومن دیگر بازنشسته ها 9 تا 10 میلیون می گیرند جانباز و رزمنده است از سپاه و بنیاد شهید و جانبازان هیچ حقوق و دستمزدی نمی گیرد بی عدالتی و ظلم تا چه حد ظلم در حق منو پدرم بنیاد شهید و جانبازان باید حداقل ماهیانه 4 میلیون تومن حقوق واسه پدرم می زد مثل دیگر جانبازان و سپاه پاسداران هم ماهیانه حداقل 4 میلیون تومن بخاطر رزمندگی و جان فشانی هایش مثل دیگر رزمنده ها

 پدرم در اول سال 67 تا آخر سال 69 نگهبان و حراست پایگاه هوایی وحدتی در دزفول بود

سرهنگ پایگاه هوایی به اسم سرهنگ کامیاب با او اختلاف کرد و مجبور به ترک پایگاه شد طی یک ماجرا به خاطر حمایت از پسرخاله من حاجی مراد میرزاوند برادر شهید خیرعلی میرزاوند و پسرداییش اسماعیل میرزاوند که در آشپزخانه پایگاه هوایی وحدتی کار می کردند از پایگاه بیرون آمد در واقع با معرفی پدرم و حمایت او آنجا تو آشپزخانه به کار گرفته شدند و پدرم آنجا بردشون سر کار بعدها سرهنگ خودش آمد به پدرم گفت برگرد سر کارت گفت تو رفتی شکایت ماها رو کردی پدرم شکایت سرهنگ کامیاب را کرده بود از او خواستند که برگرده سر کارش و اما دیگه پدرم این مسئله که پیش آمد دیگه سر کار نرفت و گفت اگر برم فردا یه دسیسه و توطئه واسم درست می کنند!!!!!بعد بیرون آمدن از پایگاه دیگه کار مناسب بهش ندادن گفت اونجا تو پایگاه تو اتاق پشت کولر نشسته بودم و چایی می خوردم و فقط ورود و خروج افراد و وسایل رو بازرسی می کردم حتی گفت زن سرهنگ زمانی پور بعضی مواقع با سرهنگ می آمد و سرهنگ اینقدر بهم اعتماد داشت که به زنش می گفت برو پیش عبدالحسین بشین تو اتاق و اونم پیش من می نشست و چایی میخورد سرهنگ زمانی پور گفت باهام خوب بود....اما مسئولیتش سنگین بود یعنی اگر یک فشنگ گم می شد مسئول گم شدنش پدرم بود کلید انبار مهمات پایگاه هوایی چهارم شکاری دستش بود شیفت کاری آنها 24 ساعت کار و 24 ساعت استراحت بود پدرم از قبلش هم نیروی پایگاه هوایی بود و اونجا کار می کرد گفت سرهنگ زمانی پور که تهرانی بود گفته بود عبدالحسین رزمنده و جانبازه باید نگهبان پایگاه و کلیددار انبارهای مهمات باشه و گفت آدم بسیار خشن و سختگیری هم بود اگر  آنجا میموند بعد دو سه سال حتی در پایگاه هوایی به او خانه سازمانی می دادند.

پدرم عبدالحسین اینقدر آدم حلال و پاک دستی است که در دوران جنگ ایران و عراق آن موقع که عراق موشک به اندیمشک زد پدرم کیسه ای پر از پول و اسکناس در بین خرابه ها پیدا کردم حدود 10 میلیون تومن آن موقع بود و دنبال مالک آن پول ها گشت و یک نفر به فامیلی رستمی گفته بود متعلق به منن و آنها را به او داد.

تصویر زیر سایت موشکی دز است که پدرم بطور داوطلبانه در سال 62 از طرف پایگاه هوایی چهارم شکاری در حال نصب و بازسازی و تعمیر این سایت بود و عراق از ناحیه دشت عباس به سمت این سایت، موشکی فرستاد و آن را منهدم کرد پدرم به شدت مجروح گردید که با هواپیما به تهران اعزام شد یک نفر دیگه که با پدرم در آنجا مشغول کار بودن به اسم محمود دستاران پاپی که بدنش تکه تکه شد و شهید گردید و پدرم در اون موقع برای انجام کاری به پایین سکو آمده بود و مجروح گردید....اما به ناحق درصد اون رو کم زدن 15 درصد در حالیکه با توجه به جراحات وارد درصدش کمتر از 40 درصد نبود.

دو نفر که با پدرم عبدالحسین در جبهه بودند به فامیلی شهاوند و چراغ یعقوبوند به آنها و پدرم 30 هکتار زمین دیم در پشمی نزار اندیمشک سال 71 بطور گروبندی واگذار کردن آن موقع به عده ای از رزمنده ها بطور گروبندی زمین کشاورزی واگذار می کردند اشتباه پدرم اینجا بود که باید او و پسرعموم بهروز بطورشریکی زمین می گرفتن و باید شور می کردن که این زمین ها در اول متعلق به خانواده عبدالحسین قطب بودند که برای ثبت آنها مقداری پول می خواستند و پدرم فکر نمی کرد ارزش بیابند و آن موقع نیز کمی دستش تنگ بود و سهم پدرم از آنها 10 هکتار بود دنبال کار ثبت آنها نرفت آن شهاوند و چراغ که شرکای او بودند کثافت ها میخواستن دست پدرم از آنها خارج کنن که خودشان بزنن بالا واسه خودشان برای خودشان مقداری گرفتن حتی یکی دو سال سال 71 و 72 در آنجا گندم زراعت کردیم و محصول خوبی هم از آن زمین ها برداشت کردیم آن موقع زمین ها دیم بودن اما طوری است که می شد چاه کشاورزی در آنها دایر کرد یا از آب بالارود برای آبیاری آنها استفاده کرد در واقع هنوز اون زمین ها متعلق به ماها است از لحاظ قانونی اما برگه ای از آنها تو دست ندارم فقط در قسمت تعاونی سپاه پاسداران ثبت است که به پدرم و این دو نفر واگذار شدن امروز هر هکتار آن زمین ها بیشتر از 3  میلیارد تومن ارزش داره عده ای از رزمنده ها و این سپاهیان از همون پشمی نزار زمین گرفتن از همین زمین ها و چاه آب کشاورزی هم توشون زدند  هر لُر لُرستانی کثافتی که رو اونها دست انداخته من نمیدونم اون خودش و خانوادش بشدت تقاص پس خواهند داد هم در این جهان و هم آخرت

بسیاری از سران فاسد همین رژیم غیرقانونی از طریق همین رانت خوری ها و دست انداختن روی زمین های دیگران هکتارها زمین بعد انقلاب بالا زدن امثال خانوادهای لاریجانی های زمین خور-محمود احمدی نژاد حسن روحانی قالیباف هزاران هکتار زمین در بخش های مختلف کرج مازندران و....را غصب و مصادره برای خودشان کردن.

فریدون حسنوند و باندش که از این سکوندها-بیرانوندها و قلاوندها و فامیل های نزدیکش بودن با نفوذ در مجلس رژیم آخوندهای شیعه هزاران هکتار از املاک قطب و زمین های شهرستان اندیمشک در پشمی نزار و غیره را با سندسازی ها و نفوذ فریدون حسنوند در دستگاههای مختلف رژیم در تهران به نام خودشان مصادره به ناحق کرده که 10 هکتار زمین پدرم عبدالحسین در پشمی نزار اندیمشک که سال 70 به پدرم واگذار شد هم جز آنهاست مرگ بر شماها

اینها هیچ غلطی در دفاع از این کشور نکردن پدر من عبدالحسین بود که سه سال تمام در جبهه و در فاو عراق برای این کشور که آخوندهای لعنتی نابودش کردن بود و بدنش پر ترکش شد.


بعد اینکه این رژیم سرنگون بشه و رژیم پادشاهی پارلمانی راس کار بشه تمام سندهای زمین هایی که رژیم ولایت فقیه آخوندهای شیعه حاکم به ایران به ناحق برای عده ای صادر کرده را ابطال و مصادره خواهد کرد زمین های مردم که قاجاریه رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی به آنها داده را دست انداختن روی آنها

...............................................................................................................

در بخش الوار گرمسیر زمین داریم که این زمین ها از دوران قاجاریه-رضاشاه و محمدرشاه پهلوی تا به امروز زمین های ماهایند صیدجعفر پدربزرگم آن موقع مسئول تقسیم اراضی کشاورزی تیره افشار بود دوران اوایل محمدرضاشاه پهلوی و با کمک مامور و رئیس ژاندارمری دولت رضاشاه پهلوی در بخش الوار به اسم شعیب که دوست صمیمی او بود در آنجا آنها را ثبت کرد زمین به اسم بزر غربی که جای واقعا زیبایی در بخش الوار نزدیک روستا سرتاف و ایستگاه راه آهن مازو است و دستگاه کمباین هم وارد آن می شود و درو می کند در حدود 17 هکتار زمین کشاورزی است اما GPS جهاد کشاورزی که با حداقل انجام داد 11 هکتار نشان داد و اما بیشتر از 11 هکتار است مرغوب ترین خاک کشاورزی رو داره و اما مشکلش دیم بودن آن است و زمین آبی نیست که پدرم بسیار واسشون خرج کرد و در روستای چُل نیز یک زمین کشاورزی دیگر داریم که اسم زمین زمین محمد است که GPS آن را 5 هکتار نشان داد و خاکش مرغوب است در نزدیکی آنها چاه نفت وجود دارد و این امکان است که در آینده چاه نفت و گاز در زیر زمین پدیدار شود و اما دیم است و زمین دیم محصولش کم است اما خاکش بسیار مرغوب است اگر آب به آن راه داشت مرغوب ترین خاک زمین های آن نواحی زمین بزرغربی و شرقی است محصول بسیاری ازش حاصل می شد یک سال خودم آن زمین رو کاشتم چندین سال قبل حدود سال 93 بود شب کمباین در زمین کار می کرد اون موقع در خود قلعه لور اندیمشک و دزفول هوا آنچنان گرم بود و اما شب من تو زمین خودم خوابیدم و آنقدر سرد و خنک بود که برای گرم شدن آتش روشن کردیم آن سال بارش باران خوب بود و دو هفته ای یک بار باران می بارید محصول زمین خوب بود و حدود 17 تن گندم برداشت کردیم و از زمین محمد هم 5 تن گندم برداشت کردم شانسم خوب بود حدود 2 تن و نیم بذر گندم در زمین کاشتم نزدیک 12 میلیون تومن اون موقع گیرم آمد زمین بزرشرقی که کمی ازش بزرگتر است و زمین آب زیری در روستای چل که از زمین محمد بزرگتر است چندین هکتار متعلق به فرزندان صیفور است زمین بزرغربی  2 تن و 500 کیلو بذر گندم برای کاشت نیاز دارد و زمین محمد هم حدود 600 کیلو گندم نیاز دارد.

 اگه این 17 تن زمین بزرغربی و 5 تن زمین محمد امسال بود 400 میلیون تومن پولش فروش محصول می شد چون هر تن 16 میلیون تومن خرید کردن اگر چاه آب و قنات آب تو زمین بود با همین باران نزدن بیشتر از 20 تن برداشت محصول داره آنطور که تخمین زدم اگر قنات آب و چاه آب تو زمین باشه 2 تن و نیم بذر گندم تو زمین کاشته بشه و سه روزی یک بار به زمین آب داده بشه حداقل 50 تن برداشت محصول داره چون خاک زمینش خوب و حاصلخیز است و از زمین های پشمی نزار و اندیمشک بسیار حاصلخیزتر است زمین های اینجا زمین های آموسی قطب و آعنایت قطب پر از شن است و تغذیشون به چاه آبی است که بعد انقلاب اینهایی که بهشون رسید توشون چاه آب زدن والله بدون چاه آب محصول ندارند در پایین زمین آب منشعب از رودخانه ییلاقی است که آب زلال-تمیز و پاکی است و حتی موقع فصل بارش باران طوریه که میشه توش شنا و آب تنی هم کرد که اگر پمپ و موتور آب اونجا باشه میشه از آب آن برای آبیاری زمین استفاده کرد مشکل هزینه موتور پمپ و تجهیزات و رفت و آمدش است که دولت باید در این زمینه به ماها کمک و همکاری کنه اگر دولت کمک کنه در دادن موتور پمپ آب و تجهیزاتش و لولگذاری در زمین ها بشه و به روش آبیاری به شکل باران آبیاری بشه هفته ای یک بار موتور پمپ آب تو زمین برای آبیاری قرار می دهیم این زمین ها خاک بسیار مرغوب و حاصلخیز دارد که اگر دولت ها با ماها همکاری بکنن در برداشت محصول پرثمر بسیار پرفایده است.

زمین بزرغربی امروز ارزشش هر هکتار 3 میلیارد تومن است و زمین محمد در روستای چُل ارزشش هر هکتار 5 میلیارد تومن است چون خاک زمین محمد بسیار حاصلخیز و مرغوب است.

پدرم عبدالحسین اینقدر واسه این زمین ها خرج کرد اینور و آنور اگر این خرج ها رو واسه زمین های پشمی نزار می کرد امروز زمین های پشمی نزار رو هم داشتیم.

زمین بزرغربی نزدیک به 60 تریلی تراکتور سنگ توشه و زمین محمد هم نزدیک 30 تریلی اگه اینها همه جمع بشن از تو زمین مقدار محصول برداشت شده بسیار بیشتر میشه

خودم از خودم تا حالا 7 میلیون تومن فقط واسه زمین محمد خرج کردم کارگر و تراکتور آوردم که سنگ های تو زمین را جمع کردن 20 تریلی سنگ از تو زمین بیرون آوردم و خودم همش بالا سرشون بودم و هنوز هم سنگ توشه نزدیک به 20 تریلی سنگ کوچک دیگر اما اگه اونها جمع بشن و یک بار دیگه زمین شخم بخوره و سنگ های زیر شخم بالا بیان و اونها هم جمع بشن که نزدیک 30 تریلی دیگه زمین محمد از سنگ پاک میشه و خاک خالص بدون سنگ میشه اگر دستگاه سنگ جمع کن که پشت تراکتور است بیاد اونجا دیگه کار راحته و نیاز به کارگر نیست باید دستگاه سنگ جمع کن حتما باشه و بیاد اونجا این وظیفه مسئولان دولت آخوندهای شیعه حاکم به ایران است که این خدمات را به ماها ارائه بدهند.

مقداری سنگ بزرگ توی زمین محمد و بزرغربی است مقداری ازشون تو خاکن مقداری روی خاک که حجم و فضای زمین را گرفتن و در ضمن مانع کار تراکتور برای شخم و کمباین هستند و اگر یک دستگاه لودر بزرگ باشه سریع در صبح تا عصر زمین محمد رو درست میکنم و یک روز هم زمین بزرغربی همشونو میندازه کنار زمین فقط با لودرچرخ 10 تنی راهسازی بیرون میرن چون سنگ ها بسیار سنگینن اونجا تو بخش الوار گرمسیر لودر نیست و این اذیت کننده است باید یک لودر بهمون بدن که زمین رو صاف و بدون سنگ کنیم جاده کاملا آسفالت و صافه و لودر و دیگر ماشین آلات به راحتی وارد زمین میشن دکتر خیرالله خادمی که معاون وزیر راه و شهرسازیه و اسم پسرخاله ایش واسه ماهاست فقط!!!!! میتونه به لودری از شرکت ساخت رو واسم بفرسته و پول کارش رو هم پرداخت میکنم دولت رژیم آخوندهای شیعه حاکم به ایران کمک و همکاری به ماها که پدرم عبدالحسین جون خودش رو در راه این آب و خاک به خطر انداخت و رزمنده و جانباز است نمیکنه اونم دولت رضاشاه پهلوی و محمدرضاشاه پهلوی بود که به فکر ماها بود اینها دنبال اختلاس و دزدی و زمین خورین اگر این زمین ها در امریکا و اروپا و حتی عربستان بود دولت اینقدر به ماها کمک می کرد و امکانات مورد نیاز رو در اختیار ماها قرار می داد اینجا ایرانه و رژیم آخوندهای شیعه حاکم به ایران که سال هاست منو تحت ظلم و ستم قرار دادن خودشان و مزدورانشان

..................................................................................................................

دانشگاه آزاد و خصوصا بنیاد به اصطلاح تبعیض گر شهید و امور ایثارگران هیچ تخفیف شهریه و کسر شهریه در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد برای من قائل نشدن برای کارشناسی ارشد 17 میلیون شهریه پرداخت کردم من قبل دانشگاه 40 میلیون تومن پول خودم داشتم 15 میلیونشو به دانشگاه آزاد دزفول پرداخت کردم خانواده های به اصطلاح شهیدان و جانبازان 25 درصد به بالا از دادن شهریه در مقطع کارشناسی-کارشناسی ارشد-دکترا معاف می باشند در دانشگاه های دولتی نوبت دوم شبانه و دانشگاه آزاد برخی ها که مشخص نیست چطور جانباز شدن و مدرک دال به جانبازی آنها وجود نداره و من با اینکه پدرم رزمنده و جانبازه تمام شهریه رو ازم گرفتند و حتی تخفیف 30 درصد که برای خانواده های زیر 25 درصد هم بود رو برای من قائل نشد بدروغ بهانه آوردن گفت دولت بودجه ندارد برای سایر کارها که بودجه دارند!!!!!! این یک بی عدالتی و بی قانونی است نمونه ای از تبعیض و بی عدالتی در حق این ایثارگران و رزمندگان است یک نفر امکان دارد هیچ سابقه رزمندگی نداشته باشد حتی یک روز هم اما مثلا یه موشک خورده تو شهر و یکدفعه مثلا جزیی زخمی شده و 25 درصد جانبازی بهش اطلاق گرفته فرزندان این فرد شامل تمام معافیت تحصیلی می شوند و اما مثلا یک نفر دیگر 30 تا 40 ماه رزمندگی داوطلبانه در جبهه و مرز عراق داره اما جانبازی او زیر 25 درصد مثلا 15 درصد هیچی از این معافیت ها به فرزندان اون تعلق نمیگره مجلس که اسمش را گذاشتید مجلس نمیدونم شورای اسلامی و شورای نگهبان حق خورتان!!!!!!!حداقل باید یک مقطع را هم در دانشگاه آزاد برای ما شهریه دریافت نشود مثلا یا کارشناسی یا ارشد یا دکترا کسی که مثلا کارشناسی ازش شهریه نمیگیرن دیگه کارشناسی ارشد دکترا ازش بگیرن یا اونیکه کارشناسی  یا کارشناسی ارشد شهریه داده دیگه در دکترا نباید ازش شهریه دریافت شود در دانشگاه دولتی نوبت دوم شبانه یا در دانشگاه آزاد شاید بخاطر منه که این قانون رو تصویب نمیکنن واقعا شرم آوره!!!!!! حتی در استخدام های نهادهای دولتی نیز آنها را بدون آزمون استخدام می کند من حالا اگر این قانون بود دکترای مهندسی شیمی رو گرفته بودم.

در سایت دانشگاه آزاد نوشته بود که ایثارگر به فردی گفته می شود که حداقل 6 ماه حضور داوطلبانه در جبهه داشته باشد و 15 درصد هم جانبازی داشته باشد که من پدرم 36 ماه حضور داوطلبانه در جبهه دارد.